زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در خروج از کربلا
مـا را به سر کـوی تو اعـدا نگذارند خـواهـیـم بـمـانـیـم در اینجـا نگذارند زینب ز تو ای جـان بـرادر نکـند دل اعــدا بگــذارنــد اگـر یـا نــگــذارنـد خـواهـم همۀ عـمـر کـنـار تو بـمـانـم اما چه تـوان کرد که اعــدا نگـذارند ای محرم دل تا غم دل گویم از این بیش آوَخ که مـرا پیـش تو تنهـا نـگـذارند شب میرسد و قافله در حال رحیل است زین بیش دگر پیش تو ما را نگذارند رفتم من و داغ تو و هجر همه یاران یک لحظه من دلـشـده را وا نگذارند گفتی نکـنم گریه به شیـون ز فـراقت اما چه کـنم شـورش غــم ها نگـذارند دانی چـه کـسـان یار حـسیـنـند مـؤید آنانکه به جـز در ره او پـا نـگـذارند |